- دشوار گردیدن (شَ / شِ وَ شُ دَ)
دشوار شدن. سخت گردیدن. دشوار گشتن. استعراز. تسأسؤ. تعرز. تعسر. تعکش. کبد. عساره. عسر. عضل. عوز. معض. (از منتهی الارب) :
گشاید بند چون دشوار گردد
بخندد شمع چون بیمار گردد.
؟ (از امثال و حکم).
و رجوع به دشوار گشتن شود
گشاید بند چون دشوار گردد
بخندد شمع چون بیمار گردد.
؟ (از امثال و حکم).
و رجوع به دشوار گشتن شود
